#2😡I don't want to be in love

17:53 1402/05/25 - &Gita&

سلام بچه ها من اومدم با پارت جدید

رفتم سر کلاس و نشستم سر جام (هنوز تو فلش بک ایمااااا)
نینو : دیر کردی
من : یه جریانی پیش اومده نینو
نینو : چه جریانی؟
من : زنگ تفریح میگم
.............زنگ تفریح..............
نینو : خب بگو ببینم چی شده
منم کل جریانو توضیح دادم
نینو خیلی خونسرد گف: اینکه چیزی نیست
من : چیزی نیسست؟من عاشق اون دختره  شدم میفهمیی؟
نینو پوکر فیس گف: آره 
من عصبانی: تو چرا انقدر خونسردی؟؟ 
دیدم که نینو با ابرو هاش داره به پشت سرم اشاره میکنه ....

 

 

 

 

 

بیا پایین

 

 

 

 

 
 

پایین تررررررر

 

 

آها همین جا خوبه
 

وقتی روم  رو برگردوندم دیدم همون دختره ست
اون دختره : سلام
من : س...سلام
اون دختره : اسم من لایلاست و شما ؟(تادااا😁)
من : آدرین هستم 
لایلا :آدرین سرگرمی مورد علاقت چیه؟(چه زود دختر خاله شد🙄)

من : کتاب خوندن 
لایلا : عه اتفاقا منم همیشه کتاب میخونم و تو کتاب خونم . (داره دروغ میگه😁)
من :چه وجه مشترکی !دوست دارم با شما دوست بشم. افتخار میدین که با من دوست شین؟
لایلا : بعلهه
نینو : مبارکه دیگه
من : نینوووو
.........یک سال بعد...........
الان یک سالی میشه که منو لایلا باهمیم
اون منو دوست داره و منم اونو دوست دارم ( اوووو ) 
اماااااااااا
نمیدونم چرا پیام هام رو جواب نمیده
سین میکنه ولی جواب نمیده
یه هفته ای میشه که خبری ازش ندارم
نگرانشم
از فکرش نمیتونم شب بخوابم 
ولی الان باید بخوابم فردا برم مدرسه
تو فکر لایلا بودم که نمیدونم چجوری خوابم برد.
فعلا بابای🖐

بازم میگم این رمان مال وبلاگ لیدی باگ هست به اونجاهم سر بزنید